رمان نارفیق | ساراامینی کاربر انجمن نودهشتیا
نام رمان:نارفیق
نام نویسنده: سارا امینی(آرا)
ژانر: عاشقانه ، درام ، اجتماعی
ساعت پارت گذاری: نامشخص
خلاصه:داستان درمورد دختری از جنس محبت، لطافت با چاشنی شیطنت ! دختری که کسی از گل نازکتر بهش نگفته ، سختی نکشیده و موسیقی همه ی زندگیشه .اون همه چیز داره ولی یه رفیق نداره که بهش بفهمونه تمام رفقای دنیا نارفیق نیستن ....
مقدمه:
تو این دنیا نا رفیق زیاده و رفیق
کـــــم!
مواظب باشـــید؛
آنقدر مواظب که کلمه ی مواظب هم براش
بـــــس نیـــست ...
چشماتونو وا کنید ،
نا رفیق دوروبرتون
زیـــــاده ...
اعتمـــــــــاد نکنــــید،
که فقط خودتون شکستن
رو با چشــــماتون
میبینید!
بخشی از رمان:
لبخند وسیعی بر روی لبانش جا خوش کرده بود . به جمع گرم و صمیمی ای نگاه کرد که همه و همه برای روز میلادش جمع شده بودند، تا در خوشی اش سهیم باشند .
پدر با عشق رو به او گفت : عزیزم ، شمع ها رو فوت کن .
با همان لبخند به طرف کیک ِ زیبایی با هجده شمع که نشان از سپری کردن هجده سال دارد ، خم شد . در دل آرزویی کرد و بعد از آن شمع ها را فوت کرد . همه برایش دست زدند ، تولدش را تبریک گفتند و به او هدیه دادند. صمیمی ترین دوستش جلو آمد و یکدیگر را خواهرانه در آغوش گرفتند...آنها همدیگر را خیلی دوست داشتند.بخصوص آوا که صادقانه بهنوش را دوست می داشت .مگر میشد با آن دل مهربانش ، کسی که همبازی بچگی هایش است را دوست نداشته باشد ؟ کسی که پا به پایش زمین خورده و بلند شده بود؟!
بهنوش هدیه ی خود را به آوا داد و برایش آرزوی خوشبختی کرد .
پدرش جلو آمد و پیشانی دخترش را بوسید.
آوا با ذوق به هدیه ی پدرش که یک گیتار سفید بود ، نگاه کرد و گفت: وای ...مرسی بابایی!